گلاره

حرف هایی که فقط دو جا هستن. توی دلم و توی وبلاگم!

گلاره

حرف هایی که فقط دو جا هستن. توی دلم و توی وبلاگم!

این روزها در من تحولات بزرگی رخ داده! تغییرات تدریجی که ناشی از دوری از اکس بوی فرند و لذت بردن از زندگی دو نفره جدیدمه. 

یه روز که خیلی خیلی عصبانیم کرد تمام عکسا و فیلماش رو که همیشه فکر می کردم محاله که پاکشون کنم، دیلیت کردم. یه شیفت دیلیت با بغض و نفرت. 

هیچ وقت به اکس بوی فرند دید منفی نداشتم. اون تو فکر من همیشه فرشته بود. و من توی جداییمون خودمو خیی مقصرتر می دونستم. 

ولی کم کم من هم نسبت بهشش سرد شدم. یک سال از ازدواجم می گذره و اکس بوی فرند جز چندتا خاطره قشنگ نیست. 

دیگه مثل قبل حسرتی تو وجودم نیس از اینکه بهش نرسیدم. دیگه اون همون بتی نیست که من برای خودم ساخته بودم. اون توی فکر من یه آدم معمولی مثل همه آدم ها. اگرچه خودش همیشه اصرار داره که با همه فرق داره و آدم خاصیه که شبیه هیچ کس نیست. 

واقعا تو برام دیگه اونقدر با ارزش نیستی امیر. حتی گاهی ازت متنفر می شم. تو خودخواهی به همون دلیلی که رابطه من و نامزدمو خراب کردی که من رو به دست بیاری. تو خودخواهی چون هنوز هم با اینکه می دونی من ازدواج کردم برای س"ک"س بهم مسیج می دی. خودخواهی نفرت انگیزت حالمو به هم می زنه. 

آخرش اگرچه به اسم من تموم شد. من خیانت کردم و رفتم با یکی دیگه ازدواج کردم. نه با تو. ولی خودت همون موقع که منو از نامزدم گرفتی شعله این آتیشو روشن کردی. ازت متنفرم لعنتی.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۴:۳۸
گلاره ...
هنوز تمام موسیقی ها من را به یاد تو می اندازند و من مدت هاست که با شنیدن هر آهنگی بغض می کنم و بخشی از قلبم که هنوز جای توست می خواهد فریاد بزند. 
امروز هم یکی از آن روزهاست که spotify خاک خورده ام را باز کردم و باز تو... باز تو... 
کاش یک روز اینجا را پیدا کنی! 
و باز همان ثانیه همیشگی، که دستم را بردم طرف گوشی که به تو پیامی بدهم ولی... نه. این بار نه. 
من دارم غرور از دست رفته ام را باز میابم، ای موسیقی ناتمام زندگی من. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۶ ، ۱۲:۰۵
گلاره ...

بعضی چیزها به آدم عجیب آرامش می دهند. 

من خاطره های خوبی از مذهب و آدم های مذهبی ندارم. با این حال  هر روز با چادر نمازم -که به تازگی مادر همسر برایم فرستاده- عشق بازی می کنم. وقتی کتاب می خوانم یا کنار همسر چای می نوشم چادرم را روی پاهایمان پهن می کنم و موج آرامش به قلبم سرازیر می شود. 

چیزهایی هستند که از آنها دل خوشی ندارم ولی اینجا عجیب نوستالژیک و آرامبخشند.

همسر پیراهن پر از شکوفه برای من خریده و دیشب زیر چادرم پنهانش کرده بود. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۲۹
گلاره ...

درسم تموم شد و استادم منو به فکر فرستادن رزومه به چندتا شرکت بزرگ بین المللی انداخت. کار کردن توی این چنین شرکت هایی،چشم انداز وسیعی داره. حس خوبیه که به دلار حقوق بگیری و انتظار گرفتن ویزای کاری اروپا و آمریکا برات رویا نباشه. 

اون شرکت از ما خیلی فاصله داره و کار کردن اونجا مساوی با دور شدن از همسر و به اندازه تهران تا شمال. و اون اینو دوست نداره. توی دلش همیشه ترس از دست دادن من هست. و این ترسیه که من توی دلش کاشتم. 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۰۷
گلاره ...

ازدواج برای من آرامش آورد. مخصوصا حالا که دو تایی دور از همه آدم هایی که خواسته و ناخواسته ما رو درگیر حواشی بیهوده می کردند، زندگیمونو شروع کردیم. تونستیم روی هدف های مشترکمون تمرکز کنیم و بی وقفه و با انگیزه به سمتشون بریم. تونستیم کارهایی رو که خودمون دوست داریم انجام بدیم و کارهایی که لازم نمی دونیم حذف کنیم بدون اینکه زیر فشار نظرات و دخالت های اطرافیان باشیم. و از همه مهم تر اینکه ما همدیگرو جوری که خودمون می خوایم شناختیم و ساختیم نه جوری که دیگران می خوان و از روی زندگی های نیمه تخریب شده خودشون بهمون دیکته می کنن.

این آرامشو دوست دارم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۴۲
گلاره ...

این روزها بیشتر توی اعماق افکارم دلم زندگی با اونو میخواد. بیشتر خودمو با اطرافم غریبه و نا آشنا میبینم. و هر روز از چیزی که میخواستم دورتر میشم و خواسته ها و رویاها و نیازهام رو به باد فراموشی میسپرم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۵۱
گلاره ...

 دوسش دارم فراموش نمیشه. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۴۲
گلاره ...

 تنها باری که بعد از یک سال دیدمش، بهم گفت دوس دختر قبلیش از شوهرش جدا شده و برگشته پیشش. میگفت یه مدت خیلی با هم خوشحال بودیم ولی بعد رابطه مونو قطع کردیم. 

وقتی به اون دختر فکر میکنم احساس میکنم خیلی شبیه منه. حتی تشابه ظاهری کمی هم با هم داریم. یعنی شاید من شبیه اون بودم که امیر بعد از اون عاشق من شد و من شدم دومین عشق نافرجامش.

با این أوصاف میشه پیشبینی کرد که اگر من هم مثل اون دختر برگردم، حتما مثل اونا بعد مدت کوتاهی دوباره رابطه مون به هم میخوره! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۳۷
گلاره ...

وقتی سرم شلوغه و وقت نمیکنم مبایلمو چک کنم، کمتر به اون فکر میکنم. باید خودمو مشغول کارای مختلف کنم. البته فکر اون آنقدر درونم قویه که باید چند برابر یه ادم معمولی کار کنم تا جلوی افکار مزاحم گرفته بشه.

عکس پروفایلمو عوض کردم. توی عکس کتونی پوشیدم. وقتی با اون بودم مثل اون بندهای کتونیمو یه طرف میبستم. وقتی ازش جدا میشدم بهش گفتم همه چیزم که فراموش کنم هر روز وقتی بند کفشمو یه طرفه میبندم یاد تو میوفتم. 

حالا روزی چندبار عکس پروفایلمو چک کردم و روش زوم کردم و هربار از خودم پرسیدم یعنی اون این عکسو میبینه؟ یعنی میفهمه که من هنوزم بند کتونی هامو مثل اون میبندم؟ اگر بفهمه به خودش چی میگه؟ خوشحال میشه که من هنوز دوسش دارم؟ با به حالم افسوس میخوره که از دستش دادم؟ 


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۲۰
گلاره ...

چند روزی که برای بازدید از نمایشگاه رفتیم، با یه زن و شوهر اشنا شدیم. هر روز با هم بودیم و دوستای خوبی برامون شدن.  

جزو معدود زمان هایی بود که حسادت میکردم. و أوج این احساسم شبی بود که همگی برای قدم زدن رفته بودیم و اون مرد خیلی بی مقدمه از گل فروش کنار خیابان برای همسرش گل خرید. هیچ احساس خوبی نداشتم. یه شاخه هم به من داد و آخرین تیر خلاص.رو زد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۴۳
گلاره ...

دارم برای کلیپ عروسیمون آهنگ انتخاب میکنم. با فکر تو ! 


تو این فکرم که بیام پیشت برای همیشه!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۶ ، ۱۴:۱۸
گلاره ...
دو روز تنها توی خونه از خودم می پرسیدم واقعا این همون زندگی بود که می خواستم؟
امروز با همسر رفتم یه کافی شاپ که کنارش خودمو از فکر و خیال دور کنم. 
چرا باید توی کافی شاپ هم اولین آهنگی که تو بهم هدیه دادی پخش بشه ؟

where ever you  go
What ever you do 
I will be right there waiting for you

روزای اول آشناییمون اینو برام فرستادی. تا خونه هزار بار با خودم تکرارش کردم! 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۴۳
گلاره ...
از گذشته تاریک و روشنم با تو، فقط خوبی و روشنی توی ذهنم مونده. 
بعد ار عروسی قسم خوردم فراموشت کنم و خودمو بندازم توی جریان زندگی با همسرم. چون عاشقشم. چون اون بهم محبت می کنه و کنارش آرومم. 
باهات حرف زدم. گفتی "حتی اگر برگردی هم من دیگه باهات ازدواج نمی کنم. فقط دوست و پارتنر!"
تو از همه چیز کندی و به زندگی عادی ت برگشتی. از همه چیز به جز سک.س. اگر برگردم باهام ازدواج نمی کنی چون می ترسی. ولی باهام دوست و پارتنر می شی چون نمی تونی از سک.س با من بگذری. 
متعجبم از خودم با این دیوونگی جنون آمیز! اگرچه می بینم این تنها هوس توعه که بعد جدایی تورو عاشق من نگه داشته و نه خود تو، ولی باز هم یه قسمت دیوونه شرور درونم خوشحاله که هنوز می تونم تسخیرت کنم.

از یه روزی به بعد، سعی کردم مشکلاتمونو پررنگ کنم. خاطرات خوب رو هی با خودم نکرار نکنم. از مقایسه همسرم با تو دست بردارم و سعی نکنم اونو شبیه تو کنم. 
با یه مشاور حرف زدم. با بهترین دوستم درد دل کردم. 
مشاور گفت "تو هنوز باهاش خداحافظی نکردی. باید توی ذهنت باهاش خداحافظی کنی." یه روز نشستم برات یه نامه خداحافظی نوشتم. که قرار نبود هیچ وقت به دستت برسه.

ولی یه اتفاق خیلی عجیب برای من اافتاده که با وجود اینهمه قراعن و شواهد هنوز صبح با فکر تو بیدار می شم و شب با یاد تو می خوابم و تمام روز درگیرتم! ذهن من بیش از حد سرکش و غیر قابل کنترل شده! خسته شدم. دیگه چیکار  باید بکنم!؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۳۷
گلاره ...

وقتی اون هنوز صاحب یه تیکه از قلبمه، نمی تونم تمام وجودمو در اختیار همسرم بذارم. و این منو آزار میده. تمام روزهای قشنگ جوونی و زندگی مشترک تند و تند عبور می کنن و من هنوز نتونستم وقتی تنهام یا وقتی موسیقی گوش می دم یاد اون نیوفتم. مثل همین امروز که تا فردا تنهام و همسر رفته مسافرت و من... مثل همیشه موفق نشدم فکر اونو نکنم. 

چقدر دلم براش تنگ شده. برای بداهه شعر گفتناش، برای... نه نباید اینارو یاداوری کنم. این اندوه ته نداره. عمقش انقدر زیاده که می تونه آدمو ببلعه. انقدر میری تو خودت که بدون اینکه متوجه بشی همه چیزتو از دست می دی. زندگیتو، همسرتو، همه چیزو همه چیز. 

فراموش کردنش غیر ممکنه. فقط میشه بهش عادت کرد. 

چیزی که میکشتم این درد نیست. دردناکتر از اون اینه که نتونستم هیچ وقت تمام قلبمو مال همسرم کنم. نتونستم نهایت عشقی  که توی وجودم دارم اهاش تقسیم کنم. 

نیمه دیگه عشق که توی دلم تلنبار شده میکشتم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۵ ، ۱۸:۰۹
گلاره ...

شبهایی که خواب اونو می بینم و روزهایی که کنار همسرم آرومم!

کدومو باور کنم؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۰:۴۹
گلاره ...