گلاره

حرف هایی که فقط دو جا هستن. توی دلم و توی وبلاگم!

گلاره

حرف هایی که فقط دو جا هستن. توی دلم و توی وبلاگم!

۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

بعضی چیزها به آدم عجیب آرامش می دهند. 

من خاطره های خوبی از مذهب و آدم های مذهبی ندارم. با این حال  هر روز با چادر نمازم -که به تازگی مادر همسر برایم فرستاده- عشق بازی می کنم. وقتی کتاب می خوانم یا کنار همسر چای می نوشم چادرم را روی پاهایمان پهن می کنم و موج آرامش به قلبم سرازیر می شود. 

چیزهایی هستند که از آنها دل خوشی ندارم ولی اینجا عجیب نوستالژیک و آرامبخشند.

همسر پیراهن پر از شکوفه برای من خریده و دیشب زیر چادرم پنهانش کرده بود. 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۱:۲۹
گلاره ...

درسم تموم شد و استادم منو به فکر فرستادن رزومه به چندتا شرکت بزرگ بین المللی انداخت. کار کردن توی این چنین شرکت هایی،چشم انداز وسیعی داره. حس خوبیه که به دلار حقوق بگیری و انتظار گرفتن ویزای کاری اروپا و آمریکا برات رویا نباشه. 

اون شرکت از ما خیلی فاصله داره و کار کردن اونجا مساوی با دور شدن از همسر و به اندازه تهران تا شمال. و اون اینو دوست نداره. توی دلش همیشه ترس از دست دادن من هست. و این ترسیه که من توی دلش کاشتم. 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۰۷
گلاره ...

ازدواج برای من آرامش آورد. مخصوصا حالا که دو تایی دور از همه آدم هایی که خواسته و ناخواسته ما رو درگیر حواشی بیهوده می کردند، زندگیمونو شروع کردیم. تونستیم روی هدف های مشترکمون تمرکز کنیم و بی وقفه و با انگیزه به سمتشون بریم. تونستیم کارهایی رو که خودمون دوست داریم انجام بدیم و کارهایی که لازم نمی دونیم حذف کنیم بدون اینکه زیر فشار نظرات و دخالت های اطرافیان باشیم. و از همه مهم تر اینکه ما همدیگرو جوری که خودمون می خوایم شناختیم و ساختیم نه جوری که دیگران می خوان و از روی زندگی های نیمه تخریب شده خودشون بهمون دیکته می کنن.

این آرامشو دوست دارم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۴۲
گلاره ...

این روزها بیشتر توی اعماق افکارم دلم زندگی با اونو میخواد. بیشتر خودمو با اطرافم غریبه و نا آشنا میبینم. و هر روز از چیزی که میخواستم دورتر میشم و خواسته ها و رویاها و نیازهام رو به باد فراموشی میسپرم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۵۱
گلاره ...

 دوسش دارم فراموش نمیشه. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۴۲
گلاره ...

 تنها باری که بعد از یک سال دیدمش، بهم گفت دوس دختر قبلیش از شوهرش جدا شده و برگشته پیشش. میگفت یه مدت خیلی با هم خوشحال بودیم ولی بعد رابطه مونو قطع کردیم. 

وقتی به اون دختر فکر میکنم احساس میکنم خیلی شبیه منه. حتی تشابه ظاهری کمی هم با هم داریم. یعنی شاید من شبیه اون بودم که امیر بعد از اون عاشق من شد و من شدم دومین عشق نافرجامش.

با این أوصاف میشه پیشبینی کرد که اگر من هم مثل اون دختر برگردم، حتما مثل اونا بعد مدت کوتاهی دوباره رابطه مون به هم میخوره! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۲:۳۷
گلاره ...

وقتی سرم شلوغه و وقت نمیکنم مبایلمو چک کنم، کمتر به اون فکر میکنم. باید خودمو مشغول کارای مختلف کنم. البته فکر اون آنقدر درونم قویه که باید چند برابر یه ادم معمولی کار کنم تا جلوی افکار مزاحم گرفته بشه.

عکس پروفایلمو عوض کردم. توی عکس کتونی پوشیدم. وقتی با اون بودم مثل اون بندهای کتونیمو یه طرف میبستم. وقتی ازش جدا میشدم بهش گفتم همه چیزم که فراموش کنم هر روز وقتی بند کفشمو یه طرفه میبندم یاد تو میوفتم. 

حالا روزی چندبار عکس پروفایلمو چک کردم و روش زوم کردم و هربار از خودم پرسیدم یعنی اون این عکسو میبینه؟ یعنی میفهمه که من هنوزم بند کتونی هامو مثل اون میبندم؟ اگر بفهمه به خودش چی میگه؟ خوشحال میشه که من هنوز دوسش دارم؟ با به حالم افسوس میخوره که از دستش دادم؟ 


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۲۰
گلاره ...

چند روزی که برای بازدید از نمایشگاه رفتیم، با یه زن و شوهر اشنا شدیم. هر روز با هم بودیم و دوستای خوبی برامون شدن.  

جزو معدود زمان هایی بود که حسادت میکردم. و أوج این احساسم شبی بود که همگی برای قدم زدن رفته بودیم و اون مرد خیلی بی مقدمه از گل فروش کنار خیابان برای همسرش گل خرید. هیچ احساس خوبی نداشتم. یه شاخه هم به من داد و آخرین تیر خلاص.رو زد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۱:۴۳
گلاره ...