گلاره

حرف هایی که فقط دو جا هستن. توی دلم و توی وبلاگم!

گلاره

حرف هایی که فقط دو جا هستن. توی دلم و توی وبلاگم!

۳ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

وقتی اون هنوز صاحب یه تیکه از قلبمه، نمی تونم تمام وجودمو در اختیار همسرم بذارم. و این منو آزار میده. تمام روزهای قشنگ جوونی و زندگی مشترک تند و تند عبور می کنن و من هنوز نتونستم وقتی تنهام یا وقتی موسیقی گوش می دم یاد اون نیوفتم. مثل همین امروز که تا فردا تنهام و همسر رفته مسافرت و من... مثل همیشه موفق نشدم فکر اونو نکنم. 

چقدر دلم براش تنگ شده. برای بداهه شعر گفتناش، برای... نه نباید اینارو یاداوری کنم. این اندوه ته نداره. عمقش انقدر زیاده که می تونه آدمو ببلعه. انقدر میری تو خودت که بدون اینکه متوجه بشی همه چیزتو از دست می دی. زندگیتو، همسرتو، همه چیزو همه چیز. 

فراموش کردنش غیر ممکنه. فقط میشه بهش عادت کرد. 

چیزی که میکشتم این درد نیست. دردناکتر از اون اینه که نتونستم هیچ وقت تمام قلبمو مال همسرم کنم. نتونستم نهایت عشقی  که توی وجودم دارم اهاش تقسیم کنم. 

نیمه دیگه عشق که توی دلم تلنبار شده میکشتم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۵ ، ۱۸:۰۹
گلاره ...

شبهایی که خواب اونو می بینم و روزهایی که کنار همسرم آرومم!

کدومو باور کنم؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۰:۴۹
گلاره ...

هیچ وقت فکر نمی کردم ممکنه روزی کسی رو دوست داشته باشم و بهش نرسم! 

تو معادلات زندگی من، همیشه علاقه و عشق من مساوی بود با به هم رسیدن. 

معادله رو این بار خودم به هم ریختم! نه سرنوشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۵ ، ۲۱:۲۷
گلاره ...