گلاره

حرف هایی که فقط دو جا هستن. توی دلم و توی وبلاگم!

گلاره

حرف هایی که فقط دو جا هستن. توی دلم و توی وبلاگم!

داستان من

يكشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۵۴ ب.ظ
هجده سالم که بود، آسون عاشق می شدم.  انقدر ساده که می تونستم حتی عاشق کودن ترین پسر دانشگاه بشم و چشم بسته خودمو رها کنم توی راهی که معلوم نبود تهش چیه. هیچ معیار خاصی نداشتم. معیار سنجشم فقط دلم بود. 

دلم، دستامو گرفت، درست مثل بچگیام که بابا دستامو می گرفت و رو هوا می چرخوندم، چرخیدیم و چرخیدیم. منم عین همون موقع ها باز چشمامو بستم و بدون فکر کردن به سرگیجه بعدش، از ته دل خندیدم و خندیدم و جیغ کشیدم. 

گلیِ هجده ساله ی ساده ی عاشق سر به هوای شیطون، حالا بیست و هشت سالشه. 

و این، داستانِ دهه دوم زندگی منه. 
موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۰۱/۲۲
گلاره ...

نظرات  (۱)

تو یه دوره از زندگی دخترا اینجوری میشن من این دوره رو تو راهنمایی داشتم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی